«شناخت اجتماعی» به عمل پردازش اطلاعات توسط فرد که در بستر اجتماع رخ میدهد گفته میشود. هدف از شناخت اجتماعی، یافتن توضیحاتی در مورد دینامیک پدیدههای پیچیدهی اجتماعی است و حاوی پردازشهای مختلف فیزیولوژیک است که به فرد یاری میکند تا جزیی از گروه اجتماعی خود باشد. سازوکاری که در این خصوص بسیار فعال است، سامانهی آینهای است. یک سامانهی آینهای به معنای مجموعهای از مناطق مغز است که وقتی خودمان کاری را انجام میدهیم و همچنین وقتی مشاهده میکنیم که دیگری همان کار را انجام میدهد یا همان تجربه را دارد، فعال میشوند. به این ترتیب، دستهای از پیامهای اجتماعی، به واسطهی برانگیختن سامانهی آینهای تحریک ایجاد میکنند، پیامهایی مانند حالتهای چهره (مانند ترس و انزجار) و جهتِ خیرگیِ چشم (که نشان میدهد که چیزهای جالب کجا یافت میشوند).
ارجاع اجتماعی (Social Referencing) به معنای یادگیری در مورد محیط بر اساس حالتهای چهره انسانهای دیگر است. نوزاد انسان تا ۱۴ ماهگی تنها با مشاهدهی مادر خود، نسبت به خوب یا بد بودن محیط اطراف میآموزد. از ۱۴ ماهگی از سایر آشنایان هم یادگیری دارد و از ۲۴ ماهگی غریبهها هم منبعی برای فهمیدن این که به چیز جدیدی نزدیک بشود یا نه به حساب میآیند.
از دیگر کارکردهای پیامهای اجتماعی آن است که (برای مثال از طریق کشف رفتارها و مقاصد عامل فرستنده پیام) اطلاعاتی را به ما منتقل میکنند و در رسیدن ما به اهدافمان یاری میرسانند. مثلاً نوزاد از حرکت یک شی غیرمتحرک توسط یک شی دیگر، روابط علّی برداشت میکند.
از نقطهنظر دیدگاه محرک-پاسخ، شناخت اجتماعی بسیار متقارن است، به این ترتیب که محرک یک فرد، پاسخ فرد دیگر است و تعاملات اجتماعی، زنجیرهای از محرک و پاسخهای به هم پیوسته است.
از سوی دیگر، اخیراً روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند که شاید باید توضیح روابط فرد با محیط را، برخلاف همیشه که از محرک محیطی شروع میشد، از درون فرد آغاز کرد. به این معنا، شروع تعامل فرد با محیط برخاسته از اهداف درونی فرد است. درنتیجه، فرد براساس اهداف خودکُنشی در برابر محیط انجام میدهد و این کنش، منجر به پیامهایی از محیط میشود و اختلاف بین “آنچه من انتظار داشتم” و ” آنچه رخ داد”، پیام خطایی است که برای انجام کنش بعدی در راستای “رسیدن به هدف” به من کمک میکند.
ما میتوانیم تنها با مشاهدهی دیگران چیزهای فراوانی بیاموزیم. به نظر میرسد که قسمت عمدهی این ارسال و دریافت پیامها، به صورت خودکار و ناخودآگاه انجام میشود. ما، حتی بدون دیدن آگاهانهی یک موضوع و تنها براساس مشاهدهی چهرهی ترسیدهی دیگران، نسبت به ترسیدن از آن موضوع شرطی میشویم. اما بر خلاف این، به نظر میرسد که یادگیری براساس آموزش (و نه مشاهده)، از طریق آگاهی بر محرک انجام میگیرد، چرا که در آزمایشی که در آن، موضوع به صورت ناآگاهانه ارایه شد و ترسیدن از آن آموزش داده شد، تعمیم ترس به موضوع صورت نگرفت.
یاد گرفتن از طریق آموزش، وابسته به یک فرایند فراشناختی است که طی آن، دریافتکننده و ارسالکنندهی پیامها میدانند که پیامها با هدف آموزش چیزی در رابطه با محیط مخابره و دریافت میشوند.
مثالی از این فرایند، پیامهای «جلب توجه» (Ostensive)هستند که نشان میدهند که آنچه در ادامه میآید، به قصد مخابرهی پیام و آموزش موضوعی صورت میگیرد. مثلاً وقتی مادر ابتدا با کودک ارتباط چشمی برقرار کرده، چیزی را به او نشان داده یا نام او را صدا کرده، آموزش موفقیت بیشتری داشته است؛ چرا که کودک با این پیامهای جلب توجه، متوجه میشود که هدف پیامهای بعدی، آموزش چیزی به اوست. شواهدی موجود است از این که این نوع خاص یادگیری از طریق آموزش، ممکن است منحصراً مخصوص انسان باشد.
ترجمه:
نرگس سرداری
دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی خانواده