مدل‌های مغزی برای توضیح مفاهیم روان‌درمانی

پیشرفت‌های جدید در علوم اعصاب، گنجینه‌ی عظیمی از دانش و ابزارهای بنیادی مورد نیاز برای درک عصب‌زیستی مفاهیم روان‌شناختی و نیز طراحی مدل‌های مغزی‌ای را برای سنجش این مفاهیم فراهم می‌آورد.
 یکی از این مدل‌های مغزی، مدل “شبکه‌ی عصبی خودارتباطی” یا Auto-associative Neural Network نام‌گذاری شده است.
مطابق این مدل، داده‌های ورودی به شبکه‌ی عصبی، در مرحله‌ی یادگیری (training)، طبقه‌بندی و ثبت شده و الگوهای هدف را می‌سازد. سپس این شبکه در مواجهه با الگوی جدید، آن را با الگوی آموخته و ثبت‌شده‌ی قبلی تطابق داده و بخش‌های نامتناسب و غیرمنطبق با آن را زاید تلقی کرده و حذف می‌کند و بخش‌های گنگ و نامفهوم آن را بر مبنای الگوی قدیمی اصلاح و تکمیل می‌کند، به این ترتیب تکمیل الگو (pattern completion) انجام می‌شود.
نهایتا این شبکه الگوهای مشابه و متناسب با الگوهای قدیمی را می‌سازد و گسترش می‌دهد.
روند شکل‌گیری طرح‌واره مشابه شکل‌گیری الگو در مرحله‌ی یادگیری است. درک و پردازش تجربه‌های جدید در مغز به صورت الگوهای شناختی یا طرح‌واره‌ها در حافظه ثبت می‌شوند. هرچه مواجهه‌ی فرد با این الگوهای شناختی بیشتر باشد، این الگوها مستحکم‌تر شده و قوام بیشتری می‌یابند. سپس از این الگوهای تثبیت‌شده در تجربه‌های بعدی جهت بازشناسی و تکمیل الگوی جدید و حذف مخدوش‌کننده‌ها استفاده می‌شود.
مسیرهای تالاموکورتیکال در شکل‌گیری و یادگیری طرح‌واره‌ها نقش دارد و هیپوکامپ کار تثبیت و تحکیم الگوهای آموخته‌شده و به‌کارگیری آنها در تطابق با الگوهای جدید را بر عهده دارد.
بر اساس این مدل، هنگامی که فرد در ارتباط با دنیای بیرونی با الگویی ناشناخته یا مبهم مواجه می‌شود، جنبه‌های مبهم آن را با اجزای اصلی الگوهای از قبل یاد گرفته شده (یا طرح‌واره) تکمیل می‌کند. این فرآیند به فرد کمک می‌کند تا درک بهتری از خود و محیط پیرامون داشته باشد.
واضح است که الگوهایی که برای تفسیر ابهام‌ها به کار می‌روند، گاهی تخمین مناسبی از واقعیت ندارند و به این ترتیب منجر به درک غیرواقعی فرد از خود و محیط می‌شوند (خطای شناختی).
هرچه ذخیره‌ی الگوهای آموخته‌شده‌ی قبلی فقیرتر باشد، دقت فرآیند “تکمیل الگو” پایین‌تر خواهد بود و هر قدر طرح‌واره‌ها محکم‌تر باشند، نسبت به اصلاح مقاوم‌ترند. خصوصیتی که در درمان طرح‌واره‌های غیرانطباقی مکرراً دیده می‌شود.
فرآیند انتقال نیز همانند طرح‌واره، بر اساس مدل “تکمیل الگو” قابل مدل‌سازی است.
بر اساس این مدل، وجوه ناشناخته‌ی رفتار و شخصیت درمانگر با الگوهای ثبت‌شده‌ای که بیمار از روابط مهم گذشته خود دارد، تطبیق داده شده و تکمیل و اصلاح می‌شود.
گفته می‌شود مسیرهای تالاموکورتیکال و آمیگدال-هیپوکمپ در این فرآیند نقش دارند.
از آن‌جا که در بستر رابطه‌ی درمانی، درمانگر رفتاری مشابه با الگوهای درونی‌شده‌ی بیمار ندارد، این تضاد، تردید بیمار را در مورد دقت و درستی الگوهای از قبل موجود بر می‌انگیزد. در نتیجه در ارتباط درمانی فرصتی بی‌نظیر برای بیمار فراهم می‌شود تا الگوهای آموخته‌شده قبلی (طرح‌واره/انتقال) را که مکرراً در ارتباط درمانی اتفاق می‌افتد، مشاهده، بازشناسی، آزمایش و اصلاح کند.
بنابراین روان‌درمانی، چه بر اساس طرح‌واره‌ها و تحریف‌های شناختی و چه با تکیه بر مفهوم انتقال، روشی مؤثر برای اصلاح الگوهاست و به رشد ظرفیت ایگو در سنجش واقعیت کمک می‌کند.
در روان‌درمانی، فرد فرصت آن را می‌یابد تا الگوهای آموخته‌شده‌ی قبلی خود را بازبینی کرده و الگوهای جدیدی بیاموزد و آنها را تثبیت کند.
به این ترتیب ذخیره الگوهای ارتباطی فرد غنی‌تر خواهد شد. به دلیل خاصیت شکل‌پذیری مغز، یادگیری الگوها مادام‌العمر جریان دارد و فرصتی مناسب برای مداخلات درمانی وجود دارد.
نتیجه آن که استفاده از یافته‌های علوم اعصاب و مدل‌سازی مغزی کمک می‌کند تا بتوانیم جنبه‌های مختلف کارکرد روان‌درمانی را بر اساس ریشه‌ی عصب‌زیستی آنها نیز تفسیر کنیم.
دستیابی به چنین دید جامعی به همگرایی میان درمانگران از رشته‌های مختلف و نیز با رویکردهای مختلف کمک می‌رساند.
ترجمه و تنظیم:
دکتر نگار سیفی‌مقدم، روان‌پزشک
منابع:
1- A Neural Network Model for Transference and Repetition Compulsion Based on Pattern Completion, Arash Javanbakht and Charles L. Ragan
2- A Neural Network Model Schemas Based on Pattern Completion, Arash Javanbakht
3- A Systems Approach to Behavioral Neurobiology: Integrating Psychodynamics and Neuroscience in a Psychiatric Curriculum, Timothy Lacy, John D.Hughes