فن‌واژگانِ اعتماد: اعتمادِ پایه

اولین و اساسی‌ترین مسؤولیت در فرزندپروری فراهم آوردن حس «اعتماد پایه» (basic trust) در کودکان است تا امنیت را در رابطه با مراقب خود تجربه کنند. این حس اعتماد پایه پیش‌نیاز سلامت شناختی، اجتماعی و رشد شخصیت فرد است.

اریک اریکسون‌ (۱۹۵۰) اولین بار بر نقش اساسی «اعتماد پایه» در رشد شخصیت تأکید کرد. او، بر اساس تحقیقات متعدد، نشان داد کودکانی که با والدین خود امنیت دارند، یک حس عمومی را تجربه می‌کنند مبنی بر این ‌که جهان پیش‌بینی‌پذیر و قابل‌اتکا است و این تجربه‌ی کودکان را «اعتماد پایه» نام‌گذاری کرد؛ تجربه‌ای که با عشق، گرما و حساسیت مراقبان شکل می‌گیرد، و نه بر اساس ژنتیک یا محیطی که به طور پیوسته مثبت بوده است.

  شکست در پرورش حسِ اعتماد پایه در کودکان‌، به دلیل فرزندپروری نامناسب، می‌تواند خطری برای رابطه‌ی دلبستگی ناایمن مادر-کودک و مشکلات رفتاری بسیاری باشد.
نخستین تظاهر اعتماد در نوزاد به شکل‌ تغذیه‌ی خوب، خواب عمیق و‌ آرامش روده‌های‌اش است. تجربه‌ی مادرانگی به تدریج به او کمک می‌کند تا هر گونه ناراحتی و ناآرامی را تخفیف دهد؛ به خصوص ناآرامی‌هایی که در نتیجه‌ی برهم‌خوردن هموستازی به دنبالِ تولد تجربه می‌کند.
هر چه قدر در ساعات بیداری، محیط و دنیایی را که تجربه می‌کند با حس آرامش درونی‌اش (خوبیِ درون) هم‌آهنگ باشد، شالوده‌ی اعتماد در او پایه‌ریزی می‌شود. هر چه قدر دنیای بیرون، به واسطه‌ی تروماهای پی‌درپی با حس آرامش درونی که مادر فراهم آورده تضاد داشته باشد، سنگ بنای بی‌اعتمادی گذاشته خواهد شد.
اریکسون معتقد است: «آن‌چه من اعتماد (trust) می‌نامم با مفهوم اطمینان (confidence) که بندیک از آن یاد کرده هم‌خوانی دارد، اما من واژه‌ی اعتماد را، به دلیل سادگی و دوجانبگی آن، ترجیح می‌دهم. اعتماد فضایی دوطرفه را تداعی می‌کند که در آن تداوم، ثبات و نگاه داشتن یکسانی اهمیت پیدا می‌کند…
دکتر گلنوش شهباز
منبع:
Erikson, Erik (1950). Childhood and Society