زیستن در پیوستارِ اعتماد-بیاعتمادی
ما عموماً با یک پیوستار اعتماد سروکار داریم. طیفی از اعتماد، امنیت و امیدواری کامل به آدمی ایدهآل تا بیاعتمادی کامل، ناامنی و ناامیدی. به بیان دیگر، پیوستاری از داشتن فردی ایدهآل تا از دست دادن او.
اعتماد و عشق اولیه ابزار اصلی نوزادان است، زیرا آنها به دلیل وابستگی مفرط خویش مجبور به امیدواری و باور به این هستند که فردی تعذیهکننده از آنها مراقبت خواهد کرد. هم کودکان و هم بزرگسالان تمام عمر نیاز دارند به رهبرها و سازمانها اعتماد کنند، زیرا امید، باور و اعتماد – اعتماد به سازمانهای سیاسی، دولت، خانواده، روابط و رابطهی درمانی – احساسات اصلی هستند که به زندگی معنا میدهند.
متضاد اعتماد و باورْ بیاعتمادی، بدبینی و ناامیدی است؛ احساساتی که به نظر میرسد مشخصههای زندگی در دوران فعلی در جهان هستند.
یادگیری کنار آمدن با خیانتهای اجتنابناپذیر بخشی مهم از رشد روانی است. فرزندپروریِ کارآمد به ما میآموزد چگونه بر خیانتها فائق شویم و از شوک اولیه عبور کنیم. رابطه و فرزندپروری بهینه، یک فضای گذار فراهم میکنند؛ یک امکان سوم که نه راجع به من است، نه راجع به، تو بلکه فضایی در حرکت میان افراد است که در آن آسیبپذیری، عدم قطعیت، ابهام و تغییر وجود دارند و به رسمیت شناخته میشوند.
در واقع، پیمان رابطهای که از زمان کودکی بسته شده و مبتنی بر مراقبت است تنها زمانی میتواند ادامه یابد که عدم قطعیت، نواقص و شکستها، که مشخصهی اکثریت روابط میان انسانهای زنده هستند، به رسمیت شناخته شود.
والدین از نخستین تجربهی شیردهی به صورت مداوم به فرزندانشان کمک میکنند تا بیاموزند چگونه با وضعیتهای نامطلوب کنار بیایند، به آنها یاد میدهند تا احساسات خویش را مدیریت کنند، و میآموزند که چهگونه در جهان باشند اما فضای شخصی خویش را نیز داشته باشند و چهگونه کمک بگیرند. والدین در جریان چنین فرایندهای تغذیهکنندهای که مادامالعمر هستند، به صورت مؤثری به فرزندان خود میآموزند چه گونه یاد بگیرند، چهگونه خود را تنظیم کنند، چهگونه عزت نفس خویش را بازیابند و چهگونه الگوهایی قابلتحسین بیابند.
خیانت مانند هر ترومای دیگری نظم موجود امور را بر هم میزند اما خود میتواند امکانی برای بازسازی کلی دنیای فرد فراهم آورد. والدین کارآمد صرفاً مشغول جلوگیری از آسیبها نیستند، بلکه به فرزندانشان میآموزند چهگونه از چنین تروماهایی فرصتی برای رشد بسازند. چنین والدینی به فرزندان خویش میآموزند چهگونه در رویارویی با شکست و خیانت، زنده و امیدوار باقی بمانند؛ آنها این آموزه را از طریق سخنرانی ارائه نمیدهند بلکه خود نمونهای میشوند که فرزند دوست دارد از آنان پیروی کند.
در حقیقت، مسألهی مهم این است که چهگونه برای خود و فرزندانمان دنیایی بسازیم که در آن همچنان بخواهیم با علم به این که هر لحظه ممکن است به ما خیانت شود زندگی و اعتماد کنیم.
شهرزاد هاشمی
منبع:
Bach, S. (2018). Some thoughts on trust and betrayal. Psychoanalytic Dialogues, 28(5), 557-568