اجتنابناپذیریِ خیانت
ما از زمان تولد در روابط نزدیک با دیگران قرار میگیریم که پسزمینه و پیشفرضی ناگفته دارند: این که در رابطهای هستیم که از ما مراقبت خواهد شد و از همدیگر مراقبت خواهیم کرد.
این یک پیمان ناخودآگاه و گاهی خودآگاه است؛ پیمانی که زود یا دیر با فریب و خیانت خواهد شکست. بخش مهمی از تصویر بالینی کلی هر فرد بسته به این است که چنین شکستی چه قدر زود، با چه میزان و چه عمقی در مسیر رشدی اتفاق افتاده است؛ و این که این شکست اخلالی موقت ایجاد کرده است یا به کل خط تداوم رشد را مختل کرده است.
میتوان گفت خیانتْ فقدان تروماتیک، کلی و ناگهانی رابطهای دوطرفه است؛ دو طرفه بودنی که به صورت معمول در روابط صمیمی به آن آگاهانه توجه نمیکنیم. پیوستگی که با یکدیگر در زمان و فضا احساس میکردیم تَرَک میخورد؛ یکپارچگی و احساس یکی بودن ناگهان از دست میرود و رابطهای که شبیه به یک همکاری بود تبدیل به میدان جنگ میشود.
ما این خیانت و بیاعتمادی را چگونه تجربه میکنیم؟
ترومای خیانت، مانند تروماهای دیگر، با احساساتی بسیار شدید و عجیب همراه است. یک تغییر ناگهانی از آرامش و غلبهی پاراسمپاتیک به حالت تحریک سمپاتیک؛ محیط، ناگهان از حالت دوستانه به غیردوستانه تغییر میکند. دیگری ناگهان از دوست تبدیل به دشمن میشود. حالات احساسی ناگهان از آرام به گوشبهزنگ تغییر میکند. این تجربه مانند احساس از دست دادن حس زندگی است و برای همه همراه با احساس حقارت است که خود احساس گناه و شرم ایجاد میکند.
احساس میکنیم باید میدانستیم یا نباید به فرد دیگری نیاز میداشتیم یا نباید این قدر اعتماد میکردیم. احساس میکنیم درگیر مسألهای با دیگری هستیم که هضم آن دشوار است. مانند حالت تهوعی که نشان میدهد غذایی خوردیم که قابلهضم نیست یا این احساس که انگار مشتی به شکم ما خورده است که دیگر نمیتوانیم راه برویم.
همه چنین احساسی را زمانی تجربه کردیم و همهی ما به درجات مختلف از آن میترسیم. وقتی اعتماد از دست میرود، فضای روانی به صورت ناگهانی فرو میریزد. وقتی در حالت اعتماد و رابطهای دوطرفه قرار داریم احساس میکنیم در سیستمی باز با مرزهای منعطفقرار داریم که میشود در آن خیالپردازیهای درونی را با واقعیت بیرونی تغییر داد؛ اما در خیانت و فقدان اعتماد ناگهانی این فضای روانی فرو میریزد و با فضایی بسته، غیرمنعطف و صفر-و-یکی جایگزین میشود.
شهرزاد هاشمی
منبع:
Bach, S. (2018). Some thoughts on trust and betrayal. Psychoanalytic Dialogues, 28(5), 557-568