اعتماد: سازهای روانی در گسترهی زندگی
گاهی این سؤال برای همهی ما پیش میآید که چه طور اعتماد میکنیم؟ دکتر پیتر فانگی، در مصاحبهای که اخیراً از وی به چاپ رسیده است، میگوید:
«وقتی اعتماد می کنیم که احساس میکنیم ذهن فرد دیگر ما را میفهمد.»
به باور وی، بسیاری از رویدادهای مخرب در کودکی و نوجوانی میتواند منجر به این شود که فرد ظرفیت اعتماد کردن را از دست بدهد و نتواند از تجربیات خود بیاموزد. اما جالب اینجا است که همین تجاربِ مخرب میتوانند باعث اعتماد بیش از حد و زودباوری هم بشوند.
چه طور؟ ما از خود یک تصویر داريم؛ همزمان تصویری از آنچه دیگری از ما در ذهن دارد نیز داریم. وقتی این دو به یکدیگر بپیوندند اعتماد به وجود میآید. اگر ما تصویر مشخصی از خود نداشته باشیم هر وقت کسی چیزی راجع به ما بگوید فکر میکنیم این دو تصویر منطبق هستند. یعنی ما خود را در توصیف وی از خودمان پیدا میکنیم. به این ترتیب، بیش از اندازه به همه و هر توصیفی اعتماد میکنیم.
از طرفی، ممکن است تصویری تقریباً نادرست از خود داشته باشیم و فرد دیگری هم به همین تصویر اشاره کند. برای مثال، فردی بگوید: «تو آدم بدی هستی» و تصویر من از خودم هم این است که بد هستم. در این شرایط احتمالاً به گفتهی دیگری اعتماد می کنیم.
در واقع، تأکید بر جوانب ارتباطی و مبادلهی اطلاعات در مقولهی اعتماد است: این که چه قدر میتوانیم از دیگری یاد بگیریم، چه قدر حرفهای طرف مقابل با ما مرتبط است و چه قدر ارزش دارند آنها را بهخاطر بسپاریم، پایهی حس اعتماد است.
شهرزاد هاشمی
منبع:
Duschinsky, R., Collver, J., & Carel, H. (2019). “Trust comes from a sense of feeling one’s self understood by another mind”: An interview with Peter Fonagy. Psychoanalytic Psychology, 36(3), 224-227.